پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

مژده دهيد باغ را بوي بهار ميرسد...

روزها و ماهها و سالها از پي هم مي گذرند جشن تولدها، عيدهاي نوروز ، روزهاي اول مدرسه ،جشن ازدواجها و سالگردهاي ازدواج و ... . زندگي پر است از همه اين روزهاي شاد و روزهاي غمگيني چون بيماري ها و دعواها و قهر ها ، مرگ عزيزان . روزهاي غمگين شايد پر باشد از گريه ها و سرزنشها و داد و قيلها . اما زندگي با همه روزهاي تلخ و شيرينش زيباست. هر عيد نوروز به اين فكر مي كنم كه در سالي كه گذشت چه چيزهايي ياد گرفتم و به تجربه هايم افزوده شد . امسال براي من پر بود از روزهاي شيرين و تلخ كه تلخ ترينش فوت مادربزرگم بود كه اميدوارم خداوند بيامرزدش و پر بود از چيزهاي زيادي كه ياد گرفتم. امسال زندگي به من بيش از سالهاي ديگر درس زندگي داد و احساس مي كنم با تجربه ت...
28 اسفند 1392

ناف

پريسا تو دستشويي نشسته و انگشتشو كرده تو نافش پريسا: مامان نيگا مه مه دارم من: اين كه مه مه نيست نافه پريسا :مامان تو هم ناف داري؟ من:بله منم دارم. ولي از تو خيلي خوشگله پريسا:آره نافه من خوشگله بابام برام خريده من: قربونت برم من با اون ناف خوشگلت ------------------------------------------------------------------ پريسا بدون مقدمه پريسا:مامان آمبولانس من:آمبولانس چيه؟(تا به حال در مورد آمبولانس باهاش حرف نزدم) پريسا:باب اسفنجي با آمبولانس رفت. من:آمبولانس چيه؟ پريسا:آمبولانس ماشينه من:آفريننننننننننننننن ماشالاااااااااااااااااا   پريسا در 2 سال و 5 ماه و 19 روزگي ...
21 اسفند 1392

بدون عنوان

سه چیز را با احتیاط بردار قدم قلم قسم سه چیز را پاك نگهدار جسم لباس خیال از سه چیز كار بگیر عقل همت صبر از سه چیز خود را نگه دار حسد فریاد نفرین كردن سه چیز را آلوده نكن قلب زبان چشم سه چیز را هیچگاه فراموش نكن خدا مرگ دوست خوب
17 اسفند 1392

زود باش

پريسا روي صندلي ايستاده و داره يكي يكي كتاباشو از تو كمدش ميندازه بيرون من:مامان چي كار مي كني؟ پريسا:مامان بروكارتو بكن برو من:زود باش زود باش كتاباتو بزار سره جاش پزيسا:باشه باشه الان زود ميشم من: ...
6 اسفند 1392
1